%5

دلایلی برای زنده ماندن/شمشاد

قیمت : 180,500تومان 190,000تومان
نویسنده:
ناشر:
موضوع اصلی:
موضوع فرعی:
( 0 ) امتیاز دهید
تعداد بازدید : 21
تعداد :
1
زبان :
فارسی
نوبت چاپ :
7
سال چاپ :
1402
قطع/نوع جلد :
شومیز
وزن :
0
تعداد صفحه :
197
شابک :
9786226673884

روزی که «منِ پیشینم» از دنیا رفت را می‌توانم به خاطر بیاورم.

همه‌چیز با یک فکر شروع شد که به ذهنم خطور کرد. در آن بین یک نکته درست از آب درنمی‌آمد. نقطهٔ آغازین همین اندیشه بود؛ پیش از آنکه پی ببرم مسئله دقیقاً چیست. و آنگاه؛ یک یا چند لحظهٔ بعد، احساسی عجیب و غریب در مغزم جان گرفت. در پس سرم، جایی نه‌چندان دور از گردن، حوالی مخچه‌ام فرایندی بیولوژیک شروع شد. ضربان یا تپش شدیدی صورت گرفت که با احساس گزگز همراه بود؛ گویی پروانه‌ای آنجا گیر افتاده بود و پرپر می‌زد. آن زمان هنوز از تأثیرات فیزیکیِ عجیب و غریبِ ناشی از افسردگی و اضطراب آگاه نبودم. فقط فکر می‌کردم نزدیک است بمیرم. سپس قلبم به شدت به تپش افتاد و داشتم قالب تهی می‌کردم. با سرعت هرچه تمام‌تر در حال سقوط بر واقعیتی خفقان‌آور و تیره و تار بودم و بیش از یک سال طول کشید تا دوباره حس کنم به حالت نیمه‌طبیعی برگشته‌ام.

تا پیش از آن لحظه، هیچ درک دقیقی از افسردگی نداشتم جز آنکه مادرم، پس از تولد من، برای مدت کوتاهی به آن دچار بود و اینکه مادربزرگ پدرم، سرانجام خودکشی کرده بود. بنابراین گمان می‌کنم در این زمینه سابقهٔ فامیلی داشته‌ام. اما این پیشینهٔ خانوادگی تا آن زمان چندان تبدیل به دغدغهٔ ذهنی من نشده بود.

بیست‌وچهار ساله بودم، مقیم اسپانیا. در یکی از زیباترین و آرام‌ترین مناطق جزیرهٔ ایبیزا۴ زندگی می‌کردم. ماه سپتامبر بود. هر دو هفته یک‌بار می‌بایست به انگلستان - لندن بازمی‌گشتم؛ به دامن واقعیت. شش سال بود که زندگی دانشجویی و مشاغل تابستانی داشتم. تا جایی که می‌شد دورهٔ بزرگسالی را به تعویق انداخته بودم، اما بزرگسالی همچون تودهٔ ابری پدیدار شده بود و بالای سرم غرشی کرده و بر سرم می‌بارید.

شگفت‌انگیزترین بُعد ذهن آن است که پرهیاهوترین اتفاقات در آن رخ می‌دهد، اما هیچ‌کس دیگری قادر به دیدن آنها نیست. گویی جهان در برابر شما شانه بالا می‌اندازد و اظهار بی‌اطلاعی می‌کند.

از فرط سردرگمی مردمک چشمتان گشاد می‌شود شاید با اطرفیان احساس عدم‌تجانس کنید. ممکن است از شدت تعریق پوستتان برق بیفتد. به هیچ وجه راهی وجود نداشت افرادی که مرا در ویلای محل زندگی‌ام ملاقات می‌کردند پی ببرند که در من چه می‌گذرد. ابداً ممکن نبود جهنم مرموزی که در آن دست و پا می‌زدم را احساس کنند، یا دریابند که چرا مرگ، یک راهکار ویژه و مفید برای من به شمار می‌رود.

تا کنون دیدگاهی برای این کالا ثبت نشده است، شما اولین نفر باشید...