ابنبات لیمویی / سوره مهر
دریا داشت به سمتم می آمد. اما بیشتر از دریا قیافه مرتضی با پوزخندی بر لب و چهره آبی که می گفت عجب شد و «حقته!» جلوی چشمم می آمد
تصمیم گرفتم فوراً بروم سمت تلفن کارتی و هر جور شده مرتضی را گیر بیاورم و بپرسم آیا او بوده که زنگ زده یا نه. در همین فکر بودم که ...