قوی سیاه/کتیبه پارسی
قبل از اکتشاف استرالیا، مردم در دنیای باستان معتقد بودند که همۀ قوها سفید هستند، باوری کاملاً خدشهناپذیر و بیچونوچرا که توسط شواهد تجربی تأیید شده بود. نمایان شدن اولین قوهای سیاهرنگ مایۀ شگفتی پرندهشناسان (و همینطور افراد دیگری که به رنگ پرندگان علاقه داشتند) را فراهم آورد، اما اهمیت داستان به اینجا ختم نمیشود. این مسأله نشاندهندۀ محدودیت شدید فراگیری ما از طریق مشاهده یا تجربه، و شکنندگی دانش ما را نشان میدهد. مشاهدۀ تنها یک مورد نقض میتواند ادعایی کلی را که در پی مشاهدۀ میلیونها قوی سفیدرنگ طی هزارههای مختلف به وجود آمده است، باطل کند. به تنها چیزی که نیاز دارید یک پرندۀ سیاه (و آنطور که شنیدهام زشت) است. من یک قدم فراتر از این مسألۀ فلسفی_منطقی به سوی واقعیت تجربی میگذارم، همان موضوعی که از کودکی ذهن مرا به خود مشغول کرده است. آنچه که ما قوی سیاه مینامیم رویدادی است با سه مشخصۀ زیر: نخست، رویداد نامتعارف است، چرا که از قلمرو انتظارات معمول خارج شده.