اکنون/سوره مهر
"مرا تو راحت جانی و من تو را نگران گناه کیست که من با توام تو با دگران اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن به جست و جوی تو در چشم خلق خیره شدم غریبه اند برایم تمام رهگذران نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب چقدر راهزن اینجاست بین همسفران عجب ز عشق که هر کس روایتی دارد از این گذازه ی آتشفشان در فوران خموش باش که با دیگران نمی گویند رموز تجربه وحی را پیامبران"