صدای پنهان ذهن/هورمزد
جایی که پای غرقشوندگان در علفهرزههای احساسات گیر میکرد، فاصلهگیرندگان پا را آنطرفتر میگذاشتند که باعث میشد احساس بهتری پیدا کنند. یکی از آنها نوشته بود: «میتوانستم جر و بحث را واضحتر ببینیم. اول بهتر با خودم احساس همدلی کردم اما بعد کمکم درک کردم که دوستم چه احساسی داشت. شاید غیرمنطقی بوده اما انگیزهاش را درک میکنم.» افکار این افراد واضحتر و پیچیدهتر بود، و همان طور که انتظار میرفت، به نظر میآمد رویدادها را از منظر مشاهدهگرِ سومی دیده بودند. آنها توانسته بودند از آن تجربه با داستانی سازنده سربرآورند. این آزمایش شواهدی فراهم کرد که چند قدم عقبآمدن برای این که تجربیاتمان را درک کنیم، میتواند به تغییر لحن صدای درونیمان کمک کند.
کمی بعد، در پژوهشهایی بیشتر، من و دیگران کشف کردیم که زوم به عقب به این روش، افسارِ پاسخِ قلبیرگی ستیز یا گریز ناشی از استرس را در دست میگرفت، کاهندۀ شدتِ فعالیت احساسی در مغز افراد میشد و باعث میشد افراد خصومت و خشونت کمتری را تجربه کنند وقتی تحریک میشدند؛ یعنی وقتی در شرایطی بودند که زمین حاصلخیزی است برای دستبهکارشدنِ وِروِرهجادو. بهعلاوه دریافتیم که تکنیک فاصلهگرفتن نهتنها روی گلچینی تصادفی از دانشجویان بلکه روی کسانی که با انواع شدیدتر شکنجههای صدای درونی دستبهگریبان بودند هم جواب داد. مثلاً مبتلایان به افسردگی یا حتی والدین شدیداً مضطرب که با درمانهای دردناک سرطانِ فرزندانشان پیکار میکنند. با وجود این، یافتههای ما، تا به اینجا، هنوز محدود بودند. این یافتهها فقط به این مربوط بودند که فاصلهگرفتن چگونه در همین لحظه بر ما تأثیر میگذارد. ما میخواستیم بدانیم که آیا این کار تأثیرات بلندمدتی هم دارد، زمانی که مردم صرف نشخوار فکری میکنند را کوتاه میکند.