تب یخ/صدای معاصر
بدتر از همه،اعتیاد به آدم هاست. اگر ترک مخدرها بدن درد می آورد و ترک محرک ها روح را کلافه می کند. ترک آدم ها، عین قبض روح است. انگار که روحت را از جمست بکشند بیرون، درش را باز کنند، آدم تویش را بیاورند بیرون و بعد با کلی حوصله و پینه به هم وصله اش کنند و دوباره بفرستند توی جسمت. روحی هم که وصله پینه داشته باشد که دیگر روح نمی شود. خودم را نمی توانم گول بزنم. دلم، تنگ دنیاست.
دلم می خواهد بایستم بالای سرش و تا خود صبح خیره شوم توی صورت قشنگش و او دلش گرم من، راحت بخوابد و آرام نفس بکشد. بدون اینکه توی خواب هق بزند و دل من را آواره کند. این دلتنگی عجیبی که بی خوابم کرده، من را می ترساند از اینکه به دنیا اعتیاد پیدا کرده باشم.