اتاق/اموت
"اتاق" داستان مادر و کودکی است که در یک اتاق کوچک زندانی شدهاند. مادری که پیش از محبوس شدن تجربه جامعه واقعی را دارد. اما این کودک پنجساله تمام دوران زندگی خویش را در همین اتاق گذرانده است و هیچ تجربه مستقیمی از جهان واقعی ندارد. داستان در دو بخش اصلی روایت میشود: دوران اسارت در اتاق و دوران آزادی و رهایی از اتاق.
داستان را «جک» کودک پنج ساله روایت میکند و مخاطب با شنیدن صدای او با ماجرا درگیر میشود. خود این نکته که روایت داستان بدین گونه انتخاب شده بسیار حائز اهمیت است به دلیل این که در حوزه شخصیتپردازی نویسنده مجبور بوده تا ویژگیهای کودکی را در این نوع روایت لحاظ نماید. جهان اطراف را کودکی روایت میکند که تصوری از جهان ترسناک بیرونی ندارد و جز راستگویی و ذهنیتی کودکانه چیز دیگری برایش معنی ندارد. این شخصیت و انتخاب نوع روایت من را به یاد شخصیتپردازی خاص و ویژه فرناندو آرابال نمایشنامهنویس مطرح اسپانیایی میاندازد. شخصیتهایی که با سادگی و ذهنی کودکانه به محیط و اتفاقات اطراف خود مینگرند.
یک اثر به شدت فلسفی و مبتنی بر مسائل روانشناختی
"اتاق" این گونه و با این جملات آغاز میگردد: «امروز پنج سالم شد. دیشب وقتی تو کمد خوابیدم، چهار سالم بود ولی وقتی تو تاریکی صبح زود از توی رختخواب پا شدم، پنج سالم شد. اجی مجی لاترجی. قبلش، سه ساله، یک ساله و صفر ساله بودم. «زیر صفر هم بودم؟»
دون اهو این اتاق کوچک را چنان پیچیده و با ظرافت (منظور توصیف فیزیکی نیست) توصیف نموده که زمانی که ما توسط او به اتاق وارد میشویم مجبوریم نفس را در سینه حبس کنیم.
این رمان، یک اثر به شدت فلسفی و مبتنی بر مسائل روانشناختی است. عکسالعمل و رفتار دو شخصیت اصلی مادر و کودکش بسیار قابل بررسی و تحلیل است. مادر که تجربه جهان واقعی را نیز دارد پس از سالها انتظار میتواند از این دخمه رهایی یابد. اما زمانی که با دنیای بیرون ارتباط برقرار میکند خود را در زندانی دیگر مییابد که محدودیتهای یک زندان واقعی را دارد.شخصیت منفی داستان نیک پیر همان فردی است که این دو را در اتاق زندانی نموده است. نویسنده کتاب به دلیل اهمیت خلق فضا و جهان این مادر و کودک توجه چندانی به این شخصیت منفی ندارد. هیچگاه با نیت، اهداف و وجوه شخصیتی او آشنا نمیشویم. نمیتوانیم به راحتی به این قضاوت برسیم که او یک جنایت کار است که در مقابل جامعه قرار گرفته و یا بر عکس خود او نیز محصول و یا حتی قربانی نظام اجتماعی حاکم است؟
دون اهو به ما اثبات میکند که همگی ما زندانیانی هستیم که اسیر جهان خودساخته خویش گشتهایم. رابطه را به فراموشی سپرده و اسیر روابط مدرن و پست مدرن گشتهایم. او به کمک یک کودک پنج ساله تلخیها و ناکامیها را به ما نشان میدهد؛ و شاید قصه را کودکی روایت میکند تا گزندگی آن کمتر شود.
"اتاق" به شدت احساسات مخاطب را دستمایه بازی قرار میدهد، و از این بابت میتوان آن را رمانی حسگرایانه دانست. اما مخاطب (ایرانی) زمانی که اثر را میخواند کمی احساس خستگی میکند و شوق جدی برای ادامه ماجرا در او ایجاد نمیشود. البته شاید باید علت را در ریتم کند بخشهای ابتدایی کتاب دانست که البته در ادامه سرعت مییابد؛ و همچنین اهمیت ترجمه و تأثیر آن را نیز نباید بر این مسئله بیتأثیر دانست. با وجود زحمت در خور تقدیر آقای علی قانع و محمد جوادی که هر دو همزمان این اثر را ترجمه نمودهاند (به طور مستقل) اما شاید ترجمه روانتر و نزدیکتر به متن اصلی نیز در ارتباط مخاطب ایرانی با اثر راهگشا باشد.
اما در هر حال برای مخاطب ایرانی که تشنه آشنایی با ادبیات معاصر جهان است، مطالعه رمانی که هنوز زمان زیادی از نگارش آن طی نشده وسوسه کننده است. آن هم رمانی که منتقدین و شخصیتهای ادبی بسیاری به تمجید و گفتگو درباره آن پرداختهاند.