فصل بارانی/نون
حتی در شب هم هوا آن قدر مرطوب بود که رطوبت مثل قطره های ریز باران بر گونه ها می نشست.در طبقه زیرین قایق هنوز شمع هایی می سوختند و روی عرشه هم مشعلی این طرف و آن طرف میرفت و به او نشان می داد که قایق کجا لنگر انداخته است به رودخانه پشت کرد و کوره راه ناهمواری را دید که از پشت کلاس ها شروع میشد و به طرفی میرفت که جغرافی دان ها آن را مرکز آفریقا می نامند اندکی در روشنایی ماه و ستارگان بدون این که بداند چرا،در آن کوره راه پیش رفت.از روبرو صدای نوعی موسیقی میشنید.کوره راه او را به روستایی برد و خودش از سمت دیگر بیروت رفت.روستاییان هنوز بیدار بودند شاید به این خاطر که ماه کامل بود.