مرگ در می زند/چشمه
وودی آلن جایی چنین گفته است: «من از مرگ نمیترسم. فقط خوش ندارم وقتی که سروکلهاش پیدا میشود آنجا باشم!» این جمله به طرزی طنزآمیز دیدگاه آلن را در باب مرگ بیان میکند. آلنی که البته، برخلاف آنچه به طعنه میگوید، همیشه و حسابی از مرگ میترسد. گواهِ این ادعا هم انبوه آدمهای ترسان از مرگی هستند که او در فیلمها و داستانهایش خلق کرده است.
وودی آلن از مرگ میهراسد، زیرا به عنوان یک خداناباور به جهان پس از مرگ اعتقاد ندارد. مرگ برای انسانی با باورهای او، مترادف نیستی و عدمِ محض است. با این همه، همین مرگ دهشتناک که ترسِ از مواجهه با آن گاه آلن را دستخوش حملات اضطراب میکند، تقریباً در تمام آثار سینمایی، تئاتری و ادبی وودی آلن، در قامت چیزی پیشپاافتاده و مضحک تصویر میشود؛ چیزی که میتوان با آن شوخی کرد و دستش انداخت. کتاب مرگ در میزند (Death Knocks) شاخصترین اثر وودی آلن در این زمینه است.