رز گمشده/اموت
وقتی رمان «رز گمشده» را با اندکی تأمل معناشناختی و بدون شتابزدگی بخوانیم، در ارتعاش ذهن جست وجوگرمان به کشف یک «دانه» بزرگ و در عین حال ساده نزدیک می شویم. رازی را که این کتاب در صدد بیان آن است می توان این گونه خلاصه کرد؛ انسان اگر با تمام وجود و از عمق هستی انسانی اش اراده کند، می تواند صدا و کلام هرآنچه را در طبیعت خلق شده بشنود و بفهمد؛ به عبارتی دیگر می تواند پس از شناخت عمیق سرشت و ماهیت وجودی «خودِ» خویشتنش، پس از رسیدن به مفهوم و معنای حقیقی درون خود، با کل جهان و طبیعت یگانه شود.
شاید بعد از به پایان رساندن رمان «رز گمشده» بسیاری از خوانندگان حرفه ای ادبیات داستانی، یکباره به یاد این دو بیت ارجمند و تعبیر و تأویل پذیر مولانا جلال الدین بلخی بیفتند و در حالتی از یک مکاشفه ناگهانی، زیرلبی بخوانند و تکرار کنند:
«جمله ذرات زمین و آسمان
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان ما خاموشیم»
«سردار اُزکان» داستان نویس نوگرای ترک در اولین رمانی که به عنوان «رز گمشده» نوشته به لطف قریحه نیرومند و خلاقیت کم مانندش، مضمون و درون مایه دیرین بشری را در قالب داستانی ژرف با موضوعی بکر و گیرا، برای جهان و همه انسان ها به شیوه ای مدرن و بدون کمترین حاشیه پردازی، بازآفرینی کرده است.