مرد سوم/چشمه
مارتیز به پیش نهاد دوستش هری به وین آمده تا سر کار برود اما در فرودگاه کسی منتظر اون نیست.
کم کم متوجه می شود هری مرده و مراسم تدفینش در همان روز است . پلیس عقیده دارد هری وارد یک ماجرای قاچاق شده و هرچند مرگ او قتل به نظر می رسد برایشان اهمیت زیادی ندارد . مارتیز به ماجرا مشکوک است و سعی می کند تا به اصل قضیه پی ببرد.