زیبای هلیل/ نون
هی...حکایتی برات نقل میکنم کربلایی ممد، در باب چارخوردن این موسا،به دست کامرانی ها،به حدود دهگاهی در حومه همین برهوت،که مبهوت میشی از کار کردگار و البته از این قوم و قبیله که نور به قبر شون بباره ان شاالله چندتایی بیشتر باقی نمونده هرکدوم افتیده به گوشه ای و این خواجه دلمراد؛تن و بدنش افتاده به کرم و وابیرون رفتنش مثل عذاب جهندم سخته،استغفرالله اتوب الیه،واقعند که در نظر همه خوار شد این مرد،با کاری که به سر موسای نامردا جن زده داد و البته که دنیا دار مکافاته هرچند که این مرد پیر شد و میر نشد..